به بیتا گفتم
البته نه همه چیو
اونم فقط گیج شده بود هی میپرسید چرا؟ کی؟ کجا؟ چطوری؟
ازش آدرس خواستم نداد :|البته بهش حق میدم منم جای اون بودم همینکار انجام میدادم
باهاش که حرف زدم یکم از دلتنگیم رفع شد و به استرسم اضافه
دیشب خواب ازسرم پریده بود مثل همین امشب
پ.ن: خورد و خمیرم مثل جنازه افتادم گوشه ای
البته جنازه ای که تحرک داره و ۵ تا گل سر قبل خواب دوخته
من داها پوخ ییرم پشم آدی چکرم
مثل ,جنازه ,خواب ,بیتا ,افتادم ,خمیرم ,افتادم گوشه ,جنازه افتادم ,مثل جنازه ,خمیرم مثل ,گوشه ایالبته
درباره این سایت