محل تبلیغات شما

کودک درون من، اکتیو تشریف داره



به بیتا گفتم
البته نه همه چیو
اونم فقط گیج شده بود هی میپرسید چرا؟ کی؟ کجا؟ چطوری؟ 
ازش آدرس خواستم نداد :|
البته بهش حق میدم منم جای اون بودم همینکار انجام میدادم
باهاش که حرف زدم یکم از دلتنگیم رفع شد و به استرسم اضافه
دیشب خواب ازسرم پریده بود مثل همین امشب

پ.ن: خورد و خمیرم مثل جنازه افتادم گوشه ای
البته جنازه ای که تحرک داره و ۵ تا گل سر قبل خواب دوخته
من داها پوخ ییرم پشم آدی چکرم 

وقتی فقط ۵ سالم بود مامان بهم میگفت ی
نرو بیرون لولو میاد میخورتت
نزدیک غریبه ها نشو که مینت
به هاپو دست نزن گازت میگیره
دستاتو نزن به دهنت میکروب میره شکمتو میخوره بعد بزرگ شدی  نمیتونی مامان بشی 
الان دقیقا حس میکنم همون بچه ۵ ساله ام

جز رنگ زدناین تخم مرغ های سفالی هیچ کار دیگه ای انجام نمیدم:(  کلیک

اوه اوه  اون شاخه گل رو که دستش گرفت نفسم بند اومد 
میدونستم میخواد تقدیمش کنه به من
نگاهم رو به طرف پنجره اتاقش چرخوندم و یه چیزی پروندم وسط که یادم نمیاد اصلا موضوع چی بود
انقد گل رو سمت من گرفت که آخرش گذاشت روی میز
هوووووووف 
بعد الکی بحث عوض کرد که این شاخه گل چقد زشته گفت میبینی  کت بزهی

پ.ن : من از این طرح های خط خطی و انتزاعی اتاق اون هییییییییچ خوشم نمیاد و هییییییییییچ حسی بهشون ندارم چطور میتونم سبک خودمو عوض کنم آخه


آخرین جستجو ها

stafrebema inonulchan . بعداز رفتن تو lareatnimo meolannordma وبگرد وبلاگ اطلاع رسانی مسابقات نشاط و نود اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها Edna's page